اینجا دلت گرفت میگن خودکشی راحته



از انتها شروع میکنم
از پایان راه که انهدام منیت است
و آغاز واژه ی ما
که در تک تک تکواژ هایش حسرت نهادینه شده است

به استقبال هجوم نمآلود خاطرات میروم
چنان میلغزم در میان تو
که تمام وجودم
اسم تو رو را لق لقه میکنند

من در غروب شبنم وار چشمانت
جانم را به خاک میسپارم
و از پنجره چشمانت
به نظاره نیستی مینشینم

چقدر زود به مقدمه دشوار رسیدم
چه دشوار است نوشتن این شعر
وقتی برای رویایت هم دلم تنگ میشود!

(ع.م)

تقدیم به آبجی فرح ام

+نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:مقدمه,مقدمه دشوار,,م),ع,م,متن عاشقانه,شعر عاشقانه,ساعت19:46توسط ع.م | |

 

این متنو خودم نوشتم خوشحال میشم نظرتتونو راجبش بدونم

 

 

چقدر دیر کرده ای؟؟
میفهمی معنای دلتنگ شدن را ، میفهمی معنای انتظار را...؟؟؟

♥ ♥ ♥ღღ♥ ♥ ♥

گلهایت را نفروختی ...!!؟چسب زخم هایت را چطور؟؟!
پس برای این محکوم به سکوت شدی ...!!!؟
بیخیال روزه سکوتت را بشکن ... تمام گل هایت را میفروختی نه با گلهایت زندگی آنها بهار میشد نه مال تو !
اگر چسب زخم هایت را هم میفروختی نه زخم آنها خوب میشد نه زخم تو...!!!


♥ ♥ ♥ღღ♥ ♥ ♥

سرد است ...؟! میدانم !!!
نزدیکتر بیا بگذار در آغوش هم به دنبال گرما باشیم ...!!!
خجالت میکشی ...!؟ از که ...؟!اینجا که جز خدا
کسی نیست ...!!!
او هم با ما محرم است ...!!!
نزدیکتر بیا خودت که میدانی قبله راز و نیاز هایم هستی ...!!!
پس دستهایت را به من بسپار ...!!شاید انگشتانمان در حرارت هم آغوشی هم گرم شوند...!!!


♥ ♥ ♥ღღ♥ ♥ ♥

گریه میکنی یا باران است ...؟؟؟
بخدا راست میگویم صورتت خیس است ...!!!
تقصیر من نیست وقتی سقف و آسمانت یکی باشد تشخیص اشک باران و دل سخت است ...!!؟؟
بیخیال گریه نکن !!!بیا یک شب نسبت به گلها چسب زخم ها اصلا نسبت به دنیا بی تفاوت باشیم ...!!!
مثل تمام لحظاتی که مردم با بی تفاوتی از کنارت میگذرند!!!
به اکنون و حال فکر کن ...!!!
مهم این است که منو تو هر دو اینجاییم ،هر دو دلشکسته ایم ، اگر هم نفسی میکشیم برای هم است !!!


♥ ♥ ♥ღღ♥ ♥ ♥

اشک آسمان تمام شد ...دیگر باران نمی آید ...ترو خدا دیگر غمگین نباش ...!!!
لبخند بزن بگذار غم برای یک لحظه رود ،درمان شود درد آن حال پریشانت ...!!!
نزدیکتر بیا...با تموم وجود و نیرو ات بغلم کن ...!!!
بدنم از فشار میشکند ...؟؟؟؟مگر ما هم شکستنیم ...!!!؟
ما که در زندگی به نا حق باختیم و چیزی نگفتیم ...!!!
با غم ها همنشین بودیم با حسرت نشتیم...!!!
هر چه رفتیم آخر راه بن بست بود باز هم نشکستیم ...!!!
حال فکر میکنی از این درد بشکنیم !!!
نترس نمیشکنم تو محکم بغلم کن شاید با این درد ،درد های دیگرم را برای لحظه ای فرا موش کنم ...!!!

♥ ♥ ♥ღღ♥ ♥ ♥


اصل همان گرم شدن بود ...
حال که سرما رفته است ...
میتوانیم تفننی بغل کنیم ...
پس دستهایت را بگذار در دستانم ....میبینی که تا اینجا هم با تو مانده ام ...
گفته بودم تا آخرش ...
تا همین جا همین خط ...
بگذار آخر خطمان را نشان دهم ...
آخر خطمان یک نقطه چین است ........
بگذار هر که هر چه میخواهد بنویسد ....!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:عشق,در پی,عشق در پی گرما,گرما,عشق گرما ,ع,م,ساعت19:49توسط ع.م | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد